برندها و طراحاندنیای مد

یک برادرانه‌ نا‌ آرام

برند آدیداس در سال ۲۰۱۶ به عنوان یکی از گرانقیمت‌ترین کمپانی‌های دنیا شناخته شد، با ارزشی معادل ۱۹ بیلیون دلار و  ۵۳ هزار کارمند. اما این برند قبل از اینکه به آن چیزی تبدیل شود که امروز هست، توسط دو برادر راه افتاد و از یک رختشوی خانه شروع به کار کرد. دو برادر که تنها برسر یک سو تفاهم از هم جدا شدند؛ یکی آدیداس را راه انداخت و دیگری پوما را!

دو برادر با یک دنیا آرزو

داستان آدیداس از یکی از شهرهای آلمان و بعد از جنگ جهانی اول شروع می‌شود. ادولف و رودولف داسلر، (Adolf / Rudolf Dassler) دو برادر از خانواده‌ای معمولی بودند. پدرشان کریستوف در یک کارخانه‌ی کفش سازی کار می‌کرد و مادرشان پائولین، یک رختشوی‌خانه داشت. رودولف گاهی بعد از مدرسه برای کمک به پدرش به کارخانه‌ی کفش‌سازی می‌رفت و مشغول می‌شد.

آدولف داسلر در جوانی

با شروع جنگ جهانی اول، هر دو برادر به ارتش پیوستند و خانه را ترک کردند. زمانی از جنگ برگشتند زندگی‌هایشان تغییر کرد. آدولف به شهر مادری‌اش برگشت و رودولف به شهری در همان نزدیکی رفت. آدولف رختشوی‌خانه‌ی مادر را برای ساختن کفش قرض گرفت و رودولف که در یک کارگاه چینی و سرامیک مدیر شده بود، تصمیم گرفت برگردد و به برادرش در راه انداختن یک تجارت درست و حسابی کمک کند. دو برادر در کنار هم مشغول به کار شدند و هر دو سخت تلاش کردند. روزهای بعد از جنگ روزهای بسیار سختی بود.در آن روزها حتی نمی‌شد به جریان برق اعتماد کرد و با خیال راحت به تولید کفش مشغول شد. آن‌ها برای راه انداختن دستگاه‌های برقی‌شان روی دستگاه‌ی مولد الکتریسته پدالی می‌نشستند و رکاب می‌زدند تا کسب و کارشان عقب نماند.

اولین اقدام هوشمندانه

چند وقت بعد از راه انداختن کسب و کار تازه‌شان، المپیک تابستانی ۱۹۳۶ از راه رسید. ادولف که درصدد گسترش کسب و کارشان بود تصمیم گرفت از این فرصت بهترین استفاده‌ی ممکن را ببرد. به همین دلیل چند جفت کفش میخ‌دار برداشت، سوار ماشینش شد و ۳۰۰ مایل (معادل ۴۸۰ کیلومتر) رانندگی کرد تا به برلین، محل برگزاری المپیک برسد. او سراغ مربی «جس اونز»، (Jesse Owens) رفت و با اصرار از او خواست «جس» در حین مسابقه‌ی دو ، کفش‌های «کارخانه‌ی کفش سازی برادران داسلر» را بپوشد و با آن‌ها مسابقه دهد. مربی جس این پیشنهاد را قبول کرد و به این ترتیب آدولف و رودولف تبدیل به اولین اسپانسر یک آمریکایی_آفریقایی در مسابقات المپیک شدند. «جس اونز» توانست در آن سال مدال طلا کسب کند و از این طریق کارخانه‌ی کفش‌سازی برادران داسلر، تبدیل به یکی از برندهای شناخته شده در زمینه‌ی تولید کفش ورزشی شد. بعد از این اتفاق میز دو برادر پر می‌شد از نامه‌های حاوی سفارش که از سراسر دنیا به دستشان می‌رسید. همه چیز خوب بود و فروش هم به ۲۰۰ هزار جفت کفش در سال رسیده بود، تا اینکه جنگ جهانی دوم شروع شد.

جس اونز و کفش میخ دار برادران داسلر

سو تفاهم نابود کننده

با شروع جنگ جهانی دوم، جنگ بین دو برادر هم  شروع شد. اختلاف‌ها بالا گرفت و اوضاع بینشان رو به وخامت گذاشت تا اینکه به یک نقطه‌ی سرنوشت ساز رسیدند. در یکی از روزهای جنگ که بمب‌های متحدین روی شهر دو برادر فرود می‌آمد و مردم باید به پناهگاه می‌رفتند، رودولف و خانواده‌اش زودتر از آدولف و همسرش به پناهگاه رسیدند. آدولف که بعدتر به پناهگاه رسید، معترض و ناراحت از بمب افکن‌ها و اتفاقی که در جریان بود، جمله‌ای می‌گوید که باعث سو تفاهم شده و  تیر خلاص  به رابطه‌ی برادرانه‌شان می‌زند. او می‌گوید: « باز سر و کله‌ی این عوضی‌ها پیدا شد که!» رودولف این حرف را به خودش و خانواده‌اش می‌گیرد در حالیکه گویا قصد آدولف به متحدین و بمب‌هایشان بوده است. با این جمله رودولف کینه‌ی آدولف را به دل می‌گیرد. طوری که وقتی مدتی بعد آمریکایی‌ها او را به همکاری با اس. اس متهم و دستگیر می‌کنند، او اصرار می‌کند که آدولف این اتهام را به او زده و او را به آمریکایی‌ها تحویل داده است. (البته او از این اتهام تبرئه شد) با این حال در سال ۱۹۴۷ رابطه‌ی این دو برادر با هم تمام می‌شود اما جنگ بینشان نه.

رودولف داسلر (سمت راست) و آدولف داسلر (سمت چپ)

رودولف، بنیانگذار پوما شد!

اگر تا به امروز نمی‌دانستید حالا بدانید که برند «پوما» را رودولف، که او را «رودی» هم صدا می‌زدند، بعد از جدایی از برادرش پایه گذاری کرد. نام پوما در ابتدا بر اساس مخفف اسم رودولف یعنی رودی، «رودا»، (Ruda) بود و بعدا به پوما تبدیل شد.

در عین حال ادولف هم بیکار ننشست. او مخفف اسمش، یعنی ادی را با اول فامیلی‌اش، یعنی داسلر ترکیب کرد و برند «ادیداس» یا همان آدیداس خودمان را راه انداخت. البته بعضی‌ها می‎‌گویند آدیداس مخفف جمله‌ی “All Day I Dream About Sports” است. (به معنی من هر روز در رویای ورزش به سر می‌برم) ، اما درست بودن این فرضیه هیچ وقت تایید نشد.

به شهر سر به زیرها خوش آمدید

آدیداس تا به امروز سه لوگو داشته است. اولی سه خط به موازات هم بود که روی محصولات اولیه قرار می‌گرفت. دومی علامت امروز آدیداس اوریجینالز است که به محصولاتی با جنبه‌ی ورزشی کمتر اختصاص دارد و سومی همان سه خط پلکانی است که امروز می‌شناسیم.

اختلاف دو برادر نه تنها حل نشد بلکه به حدی رسید که در دوره ای خاص گریبان گیر شهرشان نیز شد. مردم شهر و حتی بعضی مکان‌های عمومی به دو گروه پوما و آدیداس تقسیم شده بودند. بعد از مدتی هم شهر به «شهر سر به زیرها» معروف شد، چون مردم هنگام راه رفتن به کفش‌های هم نگاه می‌کردند تا ببینند چه کسی پوما پوشیده و چه کسی آدیداس! می‌گویند کار به آن جایی رسید که بعضی‌ها وقتی به خانه‌ی رودولف دعوت می‌شدند از قصد آدیداس می‌پوشیدند. چون رودولف که نمی‌خواست کسی آدیداس بپوشد به آن‌ها یک جفت کفش مجانی پوما می‌داد!

قهر تا روز قیامت

دعوای بین این دو برادر که با یک سو تفاهم شروع شده بود به مسخره‌ترین شکل ممکن و تا روز مرگ‌شان ادامه پیدا کرد. شاید تنها کسی که توانست وسط این دعوا این دو برادر را به سخره بگیرد و به طور ضمنی زشت بودن کارشان را نشان دهد، دونده‌ای به نام «آرمین هری»، (Armin Hary) بود. رودولف از این ورزشکار خواست کفش آدیداسش را در بیاورد و موقع مسابقه پوما بپوشد. این دونده هم این کار را کرد ولی بعد از مسابقه و در جشن پیروزی دوباره آدیداس پوشید! البته بعضی‌ها معتقدند قصد هری از این کار گرفتن پول از هر دو برادر بود، این فرضیه هم هیچ وقت اثبات نشد!

آرمین هری، دونده‌ای که با پوما دوید و با آدیداس مدال گرفت!

برند آدیداس بعدها به کمپانی‌های دیگر واگذار شد تا بتواند روزهایی نو را برای دنیای کفش و وسایل ورزشی بسازد. آدیداسِ امروز توانسته تحولی جدید ایجاد کند و در زمینه‌ی تولید کفش و وسایل ورزشی، دنیایی متفاوت، سالم و پر از انرژی بسازد. دنیایی که در آن برای حفظ محیط زیست با شرکت‌های تولید کاغذ و قطع کننده‌ی درختان قطع همکاری می‌کند. دنیایی با همکاری طراحان مطرحی مثل استلا مک کارتنی و حتی کانیه وست که با طرح‌هایشان دل از مشتری‌ها می‌برند. دنیای امروز آدیداس و پوما، خاطره‌ی بنیانگذارانشان را، کسانی که تا آخر عمر با هم آشتی نکردند اما در یک گورستان دفن شدند، پشت سر گذاشته‌اند و به راه‌شان ادامه می‌دهند.

کارخانه آدیداس

برچسب ها

نوشته های مشابه

بستن